دل مردم حجاز آکنده از نارضایتی عمیق نسبت به امویان بود و دلیل این نارضایتی تجاوز بیشرمانهی ایام حکومت یزید بر مدینة النبی – صلی الله علیه و آله – و بر کعبهی معظمه که جایگاه عزت و افتخار مسلمین است، از این رو، وقتی که ابنزبیر از مردم خواست تا با او بیعت کنند اکثریت قاطع از این مردم پاسخ مثبت دادند و تمام حجاز و همچنین بخشی از مناطق اسلامی در اختیار او قرار گرفت و لیکن ابنزبیر برای این مقام خطیر شایستگی نداشت زیرا که او نسبت به مصالح امت و نجات آنها از ظلم و ستم امویان اهتمام نمیورزید و تنها در پی قدرت و سلطنت بود و عبدالله بن عمر از باطن و هدف او مطلع بود؛ با این که همسرش اصرار به بیعت او را داشت، عبدالله به او گفت: ای زن مگر درختان خرمای معاویه را ندیدی که سپاهیان بسیاری به امید آنها میرفتند، ابنزبیر نیز هدفی جز آنها ندارد.(1)
براستی که او برای استیلای به سلطه به اظهار نیایش و عبادت و ملازمت بیت الله الحرام رو آورده بود، گاهی طواف میکرد و گاهی نماز میخواند، تمام اینها برای فریب دادن مردم ساده لوح بود، امام امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمود: «دام دین میگسترد تا دنیا را به چنگ آورد.»(2) ابنزبیر سابقهی تیرهای داشت، او بود که با وصی رسول خدا علیهاالسلام و باب مدینهی علم پیامبر و کسی که نسبت به او به منزلهی هارون نسبت به موسی بود، امام امیرالمؤمنین علیهالسلام جنگیده بود و او کسی بود که پدرش زبیر را به جنگ آن حضرت وادار کرد و بدان وسیله میدان را برای امویان باز کرد تا در برابر حکومت شرعی امام علیهالسلام مسلحانه بشورند و سرانجام زمام حکومت را در دست بگیرند.
تودههای مردم از او نفرت داشتند و از حکومت او راضی نبودند، و دلیل این مطلب بخالت او بود تا آن که جا که گفتهاند: موقعی که او مال خدا را به مستمندان میداد گویی میراث پدرش را میدهد.(3) فخری میگوید: او بسیار تنگ نظر بود و از این رو کار وی به سامان نرسید.(4) ابوحره از بخل او به عنوان یک عیب نکوهش کرده، میگوید:
ان الموالی امست و هی عاتبة++
علی الخلیفة تشکو الجوع و الحربا
ما ذا علینا و ما ذا کان یرزؤنا++
ای الملوک علی ما حولنا غلبا(5)
همانا اطرافیان و غلامان خلیفه در حالی که بر خلیفه خشمگیناند، از گرسنگی و شدت خشم شکایت دارند که چه چیز بر ضد ما و چه چیز باعث گرفتاری ماست و به ما چه مربوط که کدام یک از پادشاهان به محیط ما تسلط خواهد یافت؟
ابنزبیر خواست خود را بر مردم برتری دهد، این بود که میگفت: شکمم یک وجب است و شاید که از مال دنیا گشاده شود؟ و من به خانهی خدا پناهندهام و از پروردگار پناهندگی میطلبم.(6) و همین کلمه، مسخره کردن همهی طبقات مردم را بر ضد او بر انگیخت و همگی فهمیدند که او گرگی است که از غارت اموال مسلمین پرهیزی ندارد و او اموال خدا را میخورد همچون شتری که گیاه بهاری را میخورد، و ضحاک بن فیروز سخن او را به مسخره گرفته، میگوید:
تو میگفتی که بزودی مشتی تو را کفایت خواهد کرد و شکم تو یک وجب و کمتر از یک وجب است.
در حالی که تو هر وقت به چیزی رسیدی، آن را بلعیدی چنان که آتش فروزان چوب سدر را، زیرا اگر تو به کسی پاداش میدادی و یا مقرون به نعمت و
احسانی بودی هر آینه به دوست مهربانت عمرو احسان میکردی.(5)
تحلیل گران امور سیاسی، علت سقوط حکومت ابنزبیر را به تنگ نظری و بیچارگی ذاتی او نسبت میدهند و میگویند اگر حکومت به دست او بود فقر و بیچارگی در بین مردم شیوع پیدا میکرد.
1) حیاة الامام الحسین: 2 / 310.
2) شرح نهجالبلاغه: 7 / 24.
3) یعقوبی: 3 / 9.
4) الفخری: ص 105.
5) حیاة الامام الباقر: 2 / 180.
6) الأغانی: 1 / 22.