طبیعی است که – به گفتهی عبدالملک بن مروان – حکومت ابنزبیر پس از ابتلای به بخل و خودکامگی و خودخواهی، سقوط کند؛(1) سپاهیان اموی به سر کردگی خونخوار جانی، حجاج بن یوسف ثقفی به سمت او حرکت کردند و وارد مکه معظمه شدند و ابنزبیر به بیت الله الحرام به امید سلامتی و نجات پناه برد به گمان این که پناهندگی او به بیت الحرام او را از حمایت بیشتری برخوردار خواهد ساخت و کسی به او تجاوز نخواهد کرد در حالی که تصور غلطی بود زیرا که سپاه اموی برای خدا عظمت و برای بیت حرمتی قائل نبودند و شروع کردند به
پرتاب کردن گلولههای آتش بر روی او در حالی که بیشتر یارانش فرار کرده و از حجاج امان میخواستند و او امان نمیداد تا این که ابنزبیر با اندکی از یارانش ماند، سپاهیان اموی هجوم بردند و سر ابنزبیر را از بدن جدا کردند و حجاج بدن او را کنار مسجد الحرام به دار آویخت و همچنان بر دار باقی ماند و حجاج اجازهی دفن آن را نداد تا این که عبدالملک اجازه داد. در این جا سخن از انقلاب ابنزبیر که هدفی جز تمایلات خاص خود نداشت و بدون هیچ مصلحت اندیشی برای امت و یا این که فایدهای برای مسلمین داشته باشد، پایان گرفت.
این بود برخی از جنبشهای عمومی که در آن روزگار پدید آمد و همگی زاییدهی فشارهای سیاسی بود که امت اسلامی در ایام حکومت اموی گرفتار شده بود و هدفشان از بین بردن آرامش و امنیت و مانع شدن از تسلط آزادگان امت و رجال عقل و اندیشه بود.
1) حیاة الامام الباقر: 3 / 183.